|
«آینه در کربلاست» اثر دکتر محمدرضا سنگری تنها با گذشت یک سال از انتشار به چاپ هفتم رسیده است؛ این اثر روایتی کامل از واقعه عاشوراست.آینه در کربلاست از دقیقترین و جزئی پردازانهترین تاریخ نوشته های عاشورا است که نویسنده در آن با استفاده از منابع دست اول و مورد وثوق علمای تاریخ شیعه، تحلیل جامعی از حادثه کربلا ارائه میدهد.
-
-
عشق به سیدالشهدا
ستمگران و حكام جور و پیروان باطل، وقتى با یك فكر و ایمان و گرایش معنوى نتوانند مبارزه و مقابله كنند، به مظاهر و نمودها و سمبل هاى آن تفكر و باور حمله مى كنند....
ادامه مطلب ...
-
ارتباط امام مهدى(ع) با امام حسین(ع)
از زمان خلقت آدم ابوالبشر تاكنون همواره دو جریان حقّ و باطل به موازات هم پیشرفته و كره خاك هیچگاه از مصاف این دو جریان خالى نبوده است. پیروان هر یك از حق مداران گذشته، همواره بسترسازان حقگرایان آینده...
ادامه مطلب ...
-
سرّ عدد چهل
اعداد نه تنها در زندگی مادی که در زندگی معنوی ما نیز حائز اهمیت فراوانند ، تعدا رکعات نماز ، تعداد تسبیحات اربعه ، تعداد تسبیحات حضرت فاطمه (س) و امثال اینها نشان می دهند که زندگی معنوی جدا از اعداد نیست
...
ادامه مطلب ...
روز شمار زندگانی امام حسین (ع) حادثهای مانند رویداد خونین نینوا كه رهبر قهرمانش حسین بن علی(ع) است،بزرگترین ذخیرة انسانیت در گذرگاه قرنها است. رویداد عاشورا تنها یك جنگ نابرابر،یك داستان غم انگیز و یا فاجعه نبود، بلكه جلوه ای از كمال و جمال الهی بود كه در چهره انسانهایی تجسم یافت و در منظر اهل نظر به نمایش گذارده شد. رخداد عاشورا چونان نهضتهای عدالت خواهانه و اصلاح طلبانه انسانهای مجاهد نبود، بلكه عصاره همه بعثتها، نهضتها، انقلابهای مردان الهی بود كه در سرزمین تفتیده طف رخ نمود.تبلور دو اندیشه، دو اعتقاد و دو جریان تاریخی كه در چهره دو گروه یا دو پیشوا ترسیممیشود. جنگ امام نور با امام نار، درگیری انسان صالح و مصلح با انسان فاسد و مفسد،رویارویی فضیلتها با رذیلتها .این واقعه با آنكه بیش از نیم روز طول نكشید، نقلمجالس گوناگون در همه روزگاران شد.
تاریخ، جنگهای بزرگ، كشمكشهای دراز و خونریزی های سهمگین،بسیار دیده است، اما هیچ كدام به اندازه این رویداد كوتاه،بحثانگیز و عبرتآموز نبوده است. اندیشه و رفتار امام حسین(ع) در همة ابعاد اسوه می باشد. و راهی كه حسین (ع) در تعریف زندگی نشان داد، راه حریت و عزت است وپرچمی كه برافراشت، فرا راه آزادیخواهان و عزت جویان تا قیام قیامت است. رسالت سیاسی حسین (ع) در آن دوران تاریك این بود كه سلطنت شوم امویان را رسوا سازد و سرزمین های اسلام و مرزهای قرآن و مصالح اهل قبله را از آنان بستاند تا اسلام و مسلمانان از آن فتنه و تباهی خلاصی یابند.
در این نوشتار برآنیم تا روز شمار حوادث زندگی امام حسین (ع) را با تكیه بربخش آخر زندگانی آن حضرت ؛ یعنی دورة آغاز قیام تا شهادت حسین (ع) با بهرهگیریاز منابع و اطلاعات موجود مورد بررسی قرار دهیم.
از ولادت تا امامت (50 - 4 هجری)
ولادت امام حسین(ع) سومین پیشوای شیعیان در روز سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه دیده به جهان گشود. پس از ولادت آن حضرت، پیامبر (ص) از دیدار وی خرسند شد و او را «حسین» نامید. حسین (ع) از نظر والائی نسب و حسب از چنان مقامی برخوردار استكه هیچكس به آن مقام نمیرسد. چراكه آن حضرت از حیث نسب ممتازترین انسان است و جدش رسول خدا (ص)، مادرش حضرت فاطمه زهرا(س)، پدرش علی مرتضی، برادرشحسن مجتبی، خواهرش زینب كبری و همسرش ـ بنا بر برخی روایات ـ شهر بانو دختر بزرگ یزدگرد پادشاه ساسانی است و این نسب برای احدی نیست. رشید ،طبیب،زكی ثار الله و سید الشهداء از القاب ایشان است و كنیه آن امام ابی عبدالله است.
حسین (ع) در عصر پیامبر (ص) (11-4 ه) امام حسین (ع) حدود هفت سال از عمر شریف خود را در زمان حیات پیامبر گرامی اسلام سپری كرد. روایت های بسیاری در مورد مقام ارجمند حسن و حسین در پیشگاه پیامبر (ص) وجود دارد، كه منابع اهل سنت و شیعه به آن اشاره كردهاند.رسول خدا (ص) سخت به حسین و برادرش اظهار علاقه كرده و با جملاتی كه درباره آن ها فرمودند، گوشه ای از فضایل آنها را برای اصحاب بازگو كردند. اكنون در آثار حدیثی،شمار زیادی فضیلت برای امام حسین (ع) نقل شده است كه بسیاری از آنها نظیر «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه» متواتر بوده و یا فراوان نقل شده است.
حسین(ع) در عصر خلفا (ابو بكر ـ عمر ـ عثمان، 11 ـ 35 ه) امام حسین (ع) پس از رحلت پیامبر (ص) با حوادث تلخ و ناگواری چون ماجرایسقیفه بنی ساعده و غصب خلافت اسلامی، غصب فدك و شهادت مادرش حضرت زهرا(س) روبه رو گردید. در عصر حكومت خلفا كه حدود بیست وپنج سال به طول انجامید، همراه پدر بزرگوارش امام علی (ع) در ابعاد گوناگون و جبهه های مختلف از حریم حق و عدالت دفاع میكرد و با استفاده از هر فرصتی به مبارزه با جناح باطل و افشای ماهیت دشمن و مقابله با تبلیغات انحرافی دشمنان میپرداخت. بنا به اظهار منابع،حسین(ع) در دوره خلفا به سبب عنایات و عواطف مشهوری كه از رسول خدا(ص) نسبت به او دیده بودند، بسیار مورد احترام بود.
از جمله وقایعی كه حسین (ع) در دورة خلافت ابوبكر بن ابی قحافه (13-11 ه.ق) در آن مشاركت داشت، این بود كه آن حضرت كه در آن هنگام دوران كودكی را میگذراند،همراه برادرش حسن (ع) در معیت مادرشان حضرت زهرا(س) برای مطالبه فدك، نزدابوبكر رفتند و به عنوان شاهد، گواهی دادند كه فدك از آن فاطمه(س) است. به گونه ای كه خلیفه پذیرفت ولی با مداخله عمر گواهی آنان مورد قبول واقع نشد. یكی دیگر از مواردفعالیت حسین(ع)، همراهی با اقدامات پدر برای گرفتن حق خود (خلافت و رهبری امت)بود. در دوران خلافت عمر بن خطاب (23-13 ه .ق) نیز روایتهای بسیاری در مورداعتراض حسین (ع) به خلیفه در مورد غصب مقام خلافت آمده است.در مورد شركت امام حسین (ع) در فتوحات دوران خلفا اتفاق نظر وجود دارد،برخی منابع معتقدند كه آن حضرت و برادرش امام حسن (ع) در فتح طبرستان و شمال آفریقا مشاركت فعال داشتهاند. نكته دیگری كه در دوران خلافت عمر در مورد امام حسین (ع) مطرح است، ازدواج آن حضرت با شهربانو ،یكی از دختران یزدگرد سوم،آخرین پادشاه ساسانی است، كه در این مورد هم نظرات مختلف و گاه متضادی ابراز شده است.
امام حسین (ع) كه در دوران خلافت عثمان بن عفان (35-23 ه .ق) دورانجوانی را میگذراند، در همراهی با پدر و برادرش ،هیچ گاه خلافت و روش عثمان را نپذیرفت، بنا به اظهار منابع، وقتی خلیفه سوم، ابوذر غفاری ـ یكی از صحابه پیامبر (ص) ـرا به سبب اعتراض به روش وی از مدینه به ربذه تبعید كرد، با وجود دستور خلیفه مبنی برعدم بدرقه ابوذر، علی (ع) همراه جمعی از یاران ،از جمله حسن و حسین به بدرقه ابوذر شتافتند و در همان هنگام امام حسین (ع) طی سخنانی، آشكارا مخالفت خود را با روشعثمان اعلام كرد. در ماههای پایانی خلافت عثمان و زمانی كه شورشیان، خانة خلیفه رامحاصره كردند و مانع رسیدن آب به خانه خلیفه شدند، كسانی كه قدرت داشتند تا راهیاز میان شورشیان باز كرده و به خانه عثمان آب برسانند، امام حسن و حسین (ع) بودند.
حسین (ع) در دوره خلافت علی(ع) (40-36 ه) پس از قتل عثمان مردم به خانة علی (ع) هجوم بردند و خواهان بیعت با آنحضرت شدند. امام ـ كه در ابتدا حاضر به پذیرش خلافت نبود، پس از اصرار فراوان مردمو قبول شرایط امام از سوی مردم ـ زمام امور خلافت را در دست گرفت و در طول چهارسال و نه ماه خلافت خویش، در دو بخش اقدامات اصلاحی (اجرای عدالت و از بین بردنفاصلههای ناروای طبقاتی) و اقدامات سیاسی و نظامی (جنگ با سه گروه ناكثین،قاسطین و مارقین) به فعالیت پرداخت. حسین (ع) در این دوران در تمام فعالیتهایسیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی مشاركت فعال داشت. به نوشتة منابع تاریخی درجریان جنگ جمل (با گروه پیمان شكن یا ناكثین) كه در سال سی و ششم هجری قمریدر نزدیكی بصره رخ داد، امام حسین (ع) نقش مهمی داشت، چنان كه فرماندهی جناحراست سپاه امیر المومنین را برعهده داشت و رشادتهای زیادی از خود نشان داد.
در جنگ امام علی (ع) با گروه قاسطین یا ظالمین (جنگ صفین) كه از ماه رجبسال 36 هجری قمری آغاز و در صفر سال 37 هجری قمری با ماجرای حكمیت پایان یافت، حسین (ع) قبل از جنگ با خطبه های آتشین خود، مردم كوفه را برای مقابله بامعاویه بسیج میكرد و در جریان جنگ نیز شجاعتها و دلاوریهای زیادی از خود نشانداد، چنان كه امام علی (ع) پیوسته مراقب بود تا آسیبی به آن حضرت و برادرشحسن(ع) نرسد و همیشه میفرمود: «برای حفظ نسل رسول خدا (ص) مراقب آنان باشید.»
از آن حضرت خطبهای در جنگ صفین نقل شده است كه ضمن آن مردم را به جنگ ترغیب میكردند. امام حسین (ع) در همان مراحل مقدماتی جنگ صفین، درگرفتن مسیر آب از دست شامیان نقش داشت. امام علی (ع) پس از آن پیروزیفرمود:«هذا اول فتح ببركة الحسین.» بعد از پایان جنگ و ماجرای حكمیت نیز امامحسین (ع) یكی از شاهدانی بود كه امام علی (ع) برای نظارت بر روند مذاكرات او رابرگزید.امام حسین (ع) در جنگ نهروان با گروه مارقین (خوارج) كه در سال 38 هجریقمری صورت گرفت، نیز نقش فعال داشته و سمت فرماندهی بخشی از سپاه را به عهدهداشته است.آن حضرت در دورة خلافت علی (ع) ضمن نقش پر تلاش در امور نظامی در امور دیگر نیز مشاركت فعال داشت كه از آن جمله میتوان به آموزش و تعلیم قرآن، رسیدگیبه نیازمندان، حل و فصل امور سیاسی، قضایی و اجتماعی اشاره كرد.
حسین (ع) در دوره خلافت و امامت برادرش (50-40 ه) پس از شهادت حضرت علی (ع) در بیست و یكم ماه رمضان سال 40 هجریقمری، بنا به وصیت آن حضرت، مسلمانان با فرزند بزرگ ایشان حسن (ع) به عنوان خلیفه بیعت كردند. حسین (ع) در طول دوران كوتاه خلافت پدرش و دوران ده سالهامامت برادر بزرگوارش، پیوسته در كنار آن حضرت قرار داشت؛ هنگام حركتامامحسن(ع) برای جمع آوری سپاه به منظور مقابله با معاویه، امام حسین (ع) همراه برادر بود و پس از آنكه امام مجتبی مجبور به صلح با معاویه شد، با برادرش حسین (ع) در این مورد به مشورت پرداخت.
از امامت حسین (ع) تا آغاز قیام (61-50 ه)
امام حسین (ع) در عصر خلافت معاویه (60-40 ه .ق) پس از صلح امام حسن (ع) با معاویه و بعد از آنكه حضرت به ناچار از خلافت كناره گیری كرد، معاویة بن ابوسفیان نوزده سال و هشت ماه (60-40 ه .ق) بر مسند خلافت نشست. حدود ده سال از این دوران مقارن با امامت امام حسن (ع) و حدود ده سال دیگر هم زمان با امامت امام حسین (ع) بود. امام حسین در دورة امامت برادرش، بهطور كامل از سیاست وی دفاع كرد. آن حضرت در برابر در خواستهای مكرر مردم عراق،برای آمدن آن حضرت به كوفه، حتی پس از شهادت برادرش، حاضر به قبول رأی آنان نشده و فرمودند:«تا وقتی معاویه زنده است نباید دست به اقدامی زد.» معنای این سخنآن بود كه امام در فاصله ده سال به اجبار حكومت معاویه را تحمل كردند.
اگر چه امام خود را متعهد به پیمان صلح با معاویه میدانست و نمیخواست پیمانشكنی كند ولی در مواقع لازم به مبارزه با معاویه و عمالش می پرداخت كه از آن جملهمیتوان به پاسخ قاطع امام به نامة معاویه ـ كه به دنبال گزارش مروان بن حكم(حاكممدینه) در مورد فعالیتهای امام برای آن حضرت فرستاده بود، و نیز سخنرانی كوبندة امامحسین (ع) در مراسم حج سال 58 هجری قمری در جمع گروه كثیری از صحابه و تابعین در افشای حكومت بنی امیه و مصادره اموال به منظور غیر مشروع جلوه دادن حكومت معاویه و مخالفت شدید امام با انتصاب یزید به ولایتعهدی ازسوی معاویه ـ اشاره كرد.
حسین (ع) از قیام تا شهادت (رجب سال 60 تا محرم سال 61 ه)
پانزدهم رجب سال 60 هجری (مرگ معاویه و آغاز خلافت یزید) معاویه بن ابوسفیان در نیمة ماه رجب سال 60 هجری قمری در شام از دنیا رفت.هنگام مرگ وی فرزندش یزید در حوارین به سر میبرد. معاویه وصیت نامهای به اینمضمون خطاب به یزید نوشت: «به اطلاع او برسانید كه من بر او جز از چهار مرد بیم ندارم و آنان حسین بن علی و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابوبكر و عبدالله بن زبیر هستند، اما حسین بن علی، خیال میكنم مردم عراق او را رها نكنند و وادار به خروج كنند.اگر چنین كرد بر او در گذر...» یزید چون به دمشق رسید و زمام امور خلافت را در دست گرفت به نوشتة یعقوبی «به عامل مدینه، ولید بن عتبه بن ابی سفیان نوشت: هنگامی كهنامه ام به تو رسید، حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را احضار كن و از آن دو بیعت بگیر،پس اگر زیر بار نرفتند، آن دو را گردن بزن و سرهای آن دو را نزد من بفرست، مردم را نیز به بیعت فراخوان و اگر سرباز زدند، همان حكم را درباره آنان اجرا كن.»
بیست وهفتم رجب سال 60 هجری
(ملاقات امام حسین (ع) با ولید بن عتبه ولی مدینه) چون نامة یزید به ولید بن عتبه، فرماندار مدینه رسید، ولید با مروان حكم (والیسابق مدینه) در این مورد به مشورت پرداخت.«مروان گفت: از ناحیة عبدالله بن عمرو عبدالرحمن بن ابوبكر مترس كه آن دو خواستار خلافت نیستند، ولی سخت مواظب حسین بن علی و عبدالله بن زبیر باش و هم اكنون كسی بفرست، اگر بیعت كردند كه چه بهتر و گرنه پیش از آنكه خبر آشكار شود و هر یك از ایشان جایی بگریزد و مخالفت خودرا ظاهر سازد گردن هر دو را بزن. » ولید، عبدالله بن عمر و بن عثمان را كه نوجوانی بود،دنبال امام حسین (ع) و عبدالله بن زبیر فرستاد. هنگامی كه پیام آور والی مدینه نزد امامآمد ،آن حضرت متوجه مرگ معاویه گردید، لذا تنی چند از دوستان و غلامان خویش راجمع كرد و همراه خود به دار الاماره برد تا در صورت وجود خطر آنان را به كمك بطلبد.
طبری مینویسد:«حسین بیامد و بنشست، ولید نامه را به او داد كه بخواند و خبرمرگ معاویه را داد و او را به بیعت خواند. حسین گفت :انالله انا الیه راجعون، خدا معاویه رارحمت كند و تو را پاداش بزرگ دهد، اینكه گفتی بیعت كنم، كسی همانند من به نهانی بیعت نمیكند، گمان ندارم به بیعت نهانی من بس كنی و باید آن را میان مردم علنی كنیم. گفت: آری. گفت: وقتی میان مردم آیی و آنها را به بیعت خوانی ما را نیز به بیعت بخوان كه كار یكجا شود. ولید كه سلامت دوست بود گفت: به نام خدای برو تا با جمع مردم بیایی.» امام پس از خارج شدن از فرماندهی مدینه تصمیم به خروج از مدینه و حركت به سوی مكه گرفت.
همان شب عبدالله بن زبیر از مدینه خارج شد، فردای آن روز ماموران حكومتیدنبال او رفتند و شب بعد نیز امام حسین (ع) تصمیم به ترك مدینه گرفت و خواهرشزینب و ام كلثوم و برادر زادگانش و برادرانش، جعفر و عباس و عموم افراد خانوادهاش كه درمدینه بودند، همراه ایشان رفتند غیر از محمد بن حنفیه كه در مدینه ماند. ابن عباس همچند روز پیش از آن به مكه رفته بود.
بیست وهشتم رجب سال 60 هجری (خروج امام از مدینه به سوی مكه ) امام حسین (ع) در شب یكشنبه دو روز مانده از ماه رجب سال 60 هجری به اتفاق همراهان از مدینه عازم مكه شدند؛ حضرت هنگام خروج از مدینه وصیت نامهای نوشت و به برادرش محمد حنفیه داد و پس از حمد و ثنای خداوند اهداف و انگیزههای خودبرای خروج از مدینه را بیان فرمودند.
سوم شعبان سال 60 هجری (ورود امام حسین (ع) وهمراهانش به مكه) امام و یارانش در شب جمعه سوم شعبان سال 60 هجری قمری وارد شهر مكه شدند. «هنگامی كه امام وارد مكه شد، مردم شهر بسیار خشنود شدند و حتی ابن زبیر، كهخود داعیة رهبری داشت در نماز امام و مجلس حدیث او شركت میكرد. مكه پایگاه دینی اسلام بود و طبعا توجه بسیاری را به خود جلب میكرد. در آنجا امام با افراد و شخصیتهای مختلف در تماس بود وعلل عدم بیعت خود با یزید را بیان میكرد. در همین روزها كه دمشق نگران كسانی بود كه بیعت نكرده و در حجاز بودند، در كوفه حوادثی میگذشت كه از طوفان سهمگین خبر میداد.
شیعیان علی (ع) كه درمدت بیست سال حكومت معاویه صدها تن كشته داده بودند و همین تعداد یا بیشتر از آنان در زندان به سر می بردند، همین كه از مرگ معاویهآگاه شدند ، نفسی راحت كشیدند. ماجراجویانی هم كه ناجوان مردانه علی (ع) را كشتند وگِرد پسرش را خالی كردند تا دست معاویه در آنچه میخواهد باز باشد، همین كه معاویه به حكومت رسید و خود را از آنان بی نیاز دید به آنان اعتنایی نكرد، از فرصت استفاده كردند و در پی انتقام بر آمدند تا كینهای كه از پدر در دل دارند از پسر بگیرند .دستهبندیشروعشد شیعیان علی در خانة علی سلیمان بن صرد خزاعی گرد میآمدند. سخنرانیها آغازشد.سرانجام تصمیم گرفتند تا امام را به كوفه دعوت كنند. در مدت امامت سه ماهه امام حسین (ع) نامه های فراوانی از كوفه برای آن حضرت رسید كه مضمون نامهها اینبود: «كوفه و عراق آماده برای آمدن شماست. ما همه در انتظار تو هستیم و تو را یاریخواهیم كرد.» یعقوبی مینویسد:«حسین به مكه رفت و چند روزی بماند .مردم عراق به اونامه نوشتند و پی در پی فرستادگانی روانه كردند و آخرین نامهای كه از ایشان بدو رسید،نامه های ابن هانی و سعید بن عبدالله حنفی بود:«بنام خدای بخشاینده مهربان، بهحسین بن علی، از شیعیان با ایمان و مسلمانش، اما بعد، پس شتاب فرما كه مردم تو راانتظار میبرند و جز تو پیشوایی ندارند، شتاب فرما والسلام.»
پانزدهم رمضان سال 60 هجری (اعزام مسلم بن عقیل به كوفه) وقتی كه تعداد نامههای كوفیان از حد متعارف گذشت، حسین (ع) لازم دیدعراقیان را بیش از این منتظر نگذارد. بنابراین پاسخی بدین مضمون برای كوفه نوشت:«هانی و سعید آخرین فرستادگانی بودند كه نامه های شما را برای من آوردند. به من نوشتهاید نزد ما بیا كه رهبری نداریم. من برادر و پسر عمویم مسلم بن عقیل را نزد شما میفرستم تا مرا از حال شما و آنچه در شهر شما میگذرد خبر دهد»
پنجم شوال سال 60 هجری (ورود مسلم به كوفه) امام، مسلم بن عقیل را همراه تنی چند به سوی كوفه روانه كرد. مسلم پس از پیشامدهای بسیار در پنجم شوال سال 60 هجری وارد شهر كوفه شد. چون مسلم به كوفه رسید، مردم نزد وی آمدند و با او بیعت كردند .و پیمان بستند و قرار نهادند و اطمینان دادندكه او را یاری و پیروی و وفاداری كنند.
یازدهم ذی القعده سال 60 هجری (رسیدن نامه مسلم به امام حسین (ع)) مسلم پس از ورود به كوفه در خانة «مختار بن ابی عبیده ثقفی» ساكن شد .مردم كوفه دسته دسته به خانة مختار میآمدند و مسلم نامه حسین را برای آنان میخواند و آنان میگریستند و بیعت میكردند. درمورد تعداد افرادی كه درمدت اقامت مسلم در كوفه با وی بیعت كردند میان مورخان اتفاق نظر وجود ندارد. بیشترین رقم را حدود یك صدوبیست هزار نفر و كمترین رقم را دوازده هزار نفر نوشتهاند. مسلم وقتی استقبال مردم و آمادگی آنان را برای یاری امام مشاهده كرد نامهای به این مضمون به امام حسین (ع) نوشت:«براستی كه مردم این شهر گوش به فرمان و در انتظار رسیدن تواند.» بنابراین امام تصمیم گرفت تا از حجاز روانه عراق شود.در آن روزها اوائل ذی الحجه امام از حادثه دیگری آگاه شد كه او را به بیرون رفتناز حجاز مصممتر ساخت او دانست كه فرستادگان یزید خود را به مكه رساندهاند تا درمراسم حج بر وی حمله كنند و ناگهان او را بكشند.
هشتم ذی الحجه سال 60 هجری (حركت امام از مدینه به عراق ) امام حسین (ع) پس از دریافت نامة مسلم بن عقیل و احساس خطر از دژخیمان یزید، احرام حج خود را به عمره تبدیل كرد و پس از انجام مراسم عمره از احرام بیرون آمدو در روز سه شنبه روز ترویه (هشتم ذی الحجه سال 60 ه . ق) پس از شصت و پنج روزاقامت در مكه به اتفاق حدود هشتاد و شش نفر مرد از شیعیان و دوستان و خانواده خود ازمكه بیرون آمده و به سوی عراق حركت كرد. از سوی دیگر خبر ارسال نامه های مردمكوفه و دعوت از امام حسین (ع) برای آمدن به آن شهر یزید را نگران ساخت و پس از مشورت با مشاوران خود تصمیم گرفت تا «نعمان بن بشیر» را از حكومت كوفه معزول و«عبیدالله بن زیاد» حاكم بصره را با حفظ سمت به حكومت كوفه منصوب نماید.
عبیدالله پس از دریافت فرمان یزید مبنی بر انتصاب وی به حكومت كوفه بهاتفاق تعدادی از همراهانش به صورت مخفیانه وارد كوفه شد تا ضمن آزمایش واكنشمردم و میزان علاقه آنان به امام حسین (ع)، رهبران مخالفان یزید را شناسایی نماید.مردم كوفه كه با استبداد شدید عبیدالله بن زیاد مواجه شدند به تدریج مسلم را تنها گذاشته و از بیعت خود عقب نشینی كردند.مدتی بعد، پس از شناسایی محل استقرار مسلم، ایشان از خانة مختار به خانة «شریك بن اعور» رفت. شریك چند روز بعد درگذشت و مسلم به خانة «هانی بن عروه»رفت. اما عبیدالله كه به وسیله جاسوسان خود از مخفی گاه مسلم و ارتباط او با یاران وهوادارنش مطلع شده بود، هانی را احضار و پس از شكنجه زندانی نمود.
هشتم ذی الحجه سال 60 هجری (خروج مسلم بن عقیل با چهار هزار نفر ازهمراهانش از كوفه) همین كه خبر دستگیری و زندانی شدنی هانی در شهر منتشر شد، مسلم دانستكه دیگر درنگ جایز نیست و باید از نهانگاه بیرون آید و جنگ را آغاز كند. پس جارچیانخود را فرستاد تا مردم را آگاه سازند. نوشته اند از هیجده هزار تن كه با او بیعت كرده بودند چهار هزار تن در خانه هانی و خانههای اطراف گرد آمده بودند. مسلم آنان را به دسته هایی تقسیم كرد و هر دستهای را به یكی از بزرگان شیعه سپرد. دستهای از این جمعیت به قصر ابن زیاد روانه شدند، ولی ابن زیاد موفق شد آن مردم بی تدبیر را با ایجاد اختلاف و استفاده از حربه تهدید متفرق سازد. نتیجه این شد كه در شامگاه آن روز جز سی تن با اونماندند. چون نماز مغرب را خواند. یك تن از یاران خود را همراه نداشت.
مسلم چون نماز شام را خواند و خود را تنها دید در كوچههای كوفه سرگردان شد، در حالی كه گروه زیادی در جستجوی وی بودند، تا سرانجام زنی به نام «طوعه» كه از شیعیان علی (ع) بود او را درون خانه برد و پناه داد. اما شب هنگام پسر وی از وجود مسلم در خانه مطلع شد و به ماموران عبیدالله خبر داد. همین كه ابن زیاد پناهگاه مسلم را دانست،«محمد اشعث» را با شصت یا هفتاد تن برای دستگیری وی فرستاد .مسلم پس ازدرگیری با ماموران ابن زیاد ونشان دادن رشادتها و شجاعتهای بسیار مجروح ودستگیر شد و در روز نهم ذی الحجه سال 60 هجری قمری به همراه هانی به دستور ابنزیاد به شهادت رسید.
امام حسین (ع) در مسیر خود از مدینه به كربلا ابتدابه منزل «ذات عرق »رسید كهدر ذات عراق «بشر بن غالب اسدی» كه از عراق میآمد با سید الشهداء ملاقات كرد و ازاوضاع عراق باخبر شد. در همین منزل بود كه فرزدق رسید وسئوال كرد: یابن رسول الله درموقع حج چرا عجله كردی ؟ امام پاسخ داد: اگر من شتاب نمیكردم در مكه مرا دستگیر میكردند و با ریختن خون من در خانه خدا احترام كعبه را از بین میبردند. آن گاه حضرتاز اوضاع كوفه وعراق سوال كرد، فرزدق پاسخ داد: دلهایشان با تو و شمشیرهایشان علیه توست.»
سپس كاروان امام از ذات عراق به سمت «حاجز» (كه وادیی است در مكه كه مردم كوفه و بصره برای رسیدن به مدینه از این راه میروند و منزل و فرودگاه حجاج است) حركت كرد. در این منزل بود كه امام نامهای به اهل كوفه نوشت (و آن در واقع پاسخ نامةمسلم بن عقیل بود) و خبر حركت امام و همراهانش از مكه به سمت عراق به اهالی اطلاعداده شد.و سپس حسین (ع) نامه را به «قیس بن مسهر صیداوی» داد تا همراه عبدالله بن یقطر به كوفه برساند. قیس و همراهش چون به قادسیه رسیدند، جاسوسان عبیدالله آنان را شناسایی كردند،و «حصین بن نمیر تمیمی» را دستگیر كرد و چون قیس نامه راخورده بود و حاضر به افشای متن نامه نشد، به دستور ابن زیاد او را از بالای ساختمان دارالاماره كوفه به پایین پرتاب كردند و به شهادت رسید. امام و همراهانش سپس از حاجزبه« عیون» آمدند (و آنجا فرودگاه زوار بصره بود كه در آن گودالهایی وجود داشت كه آبدر آنها جمع شده بود.) در این محل «عبدالله بن مطیع عدوی» به حضور امام رسید و امام را از عزیمت به كوفه منع كرد. امام در پاسخ فرمود:«احترام به خدا و رسول (ص) و قریش و عرب به این است كه من زیر بار زور نروم» و حركت كرد.
سپس كاروان امام از عیون، به منزل «حزیمه» رسید و یك شب در این منزلاقامت گزید وآن گاه راهی «زرود» از منازل معروف بین مكه و كو فه شدند. در این محل امام با «زهیر بن قین بجلی» كه عازم سفر حج بود، ملاقات كرده و زهیر سرانجام به حسین(ع) پیوست. بنا به نوشته پارهای از منابع در همین منزل امام از شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و تغییر كوفه مطلع شد. بسیار نگران و پریشان حال شد وبا صدای بلند گریست.در هر حال حسین (ع) چون از كشته شدن مسلم و هانی و نیز قتل دو پیكی كه به كوفه فرستاده بود، مطلع گشت، همراهان خود را فرا خواند و چون میخواست ذمة مردم همراهش را از تعهد، آزاد سازد به آنان گفت:«خبر جانگدازی به من رسیده است، مسلم و هانی كشته شدهاند. شیعیان ما را رها كردهاند. حالا خود میدانید، هر كه نمیخواهد تاپایان با ما باشد، بهتر است راه خود را بگیرد و برود» گروهی رفتند این گروه مردمی بودند كه دنیا را میخواستند، گروهی هم ماندند و آنان مسلمانان راستین بودند.
پس از حركت از «زرود» امام و همراهانش هنگام غروب به سرزمین «ثعلبیه» رسیدند. به نوشتة برخی منابع «عبدالله بن سلیمان» و «خدری بن مشعل» و احتمالا«عبدالله بن سلیم» و «المنذری بن مشعل» كه پس از پایان مراسم حج قصد داشتند خودرا به امام برسانند در بین راه با مردی از قبیله بنی اسد روبه رو شدند و از وی اوضاع كوفه راپرسیدند، گفت: من بیرون نیامدم، مگر شاهد قتل مسلم بن عقیل و هانی بن عروه بودم.دیدم كشته آنها را در بازار روی زمین میكشیدند.آنان پس از ملاقات خود را به كاروان امام رسانیده و از آن حضرت خواستند كه ازاین سفر منصرف شود، ولی امام نپذیرفت و فرمود: قضای الهی جاری میشود و منمامورم به این سفر بروم. پاره ای از منابع هم برخورد امام حسین (ع) و فرزدق را در اینمحل میدانند. درهر حال امام و همراهانش از ثعلبیه به طرف منزل «شقوق» حركتكردند. در این محل هم امام با مردی كه از كوفه میآمد، برخورد كرد و از وی خبر حوادث كوفه را گرفت .
در این منزل امام جنایات بنی امیه و كشتار اصحاب پیامبر (ص) و دوستانعلی(ع) را برای حاضران متذكر شد. سپس كاروان امام و همراهانش در منزلی به نام«زباله» وارد شد. در این سرزمین مردی خبر قتل «قیس بن مسهر صیداوی» را داد و باز هم امام در حالی كه بسیار متاثر بود، در جلسهای كه تشكیل داد، همراهان خود را درجریان حوادث قرار داد و از آنان خواست هر كه میخواهد برگردد.سپس قافله از زبالهحركت كرد تا به منزل «بطن العقبه» پیش رفتند و پس از اقامت كوتاهی به طرف منزل«شراف» یا «اشراف» حركت كردند دراین منزل شب را ماندند كاروان پس از استراحت مقداری آب برداشتند و نزدیك نیم روز راه پیمودند؛ كه با سپاه اعزامی عبیدالله بن زیاد بهفرماندهی «حر بن یزید ریاحی» روبه رو شدند. امام و اصحابش به سمت «ذوحسم» حركت كردند.
در اینجا بود كه حر راه بر كاروان امام بست. امام فرمود: «این مردم مرا به سرزمینخود خواندهاند تا با یاری آنان بدعت هایی را كه در دین خدا پدید آمده است ،بزدایم. این نامه های آنهاست و دستور داد تا دعوت نامه های مردم كوفه را به حر نشان بدهند، حال اگر پشیمان اند بر میگردم» حر گفت: «من از جمله نامه نگاران نیستم و از این نامه ها همخبری ندارم. امیر من،مرا مامور كرده است، هرجا تو را دیدم، راه بر تو گیرم و تو را نزد اوببرم.» بدیهی است كه امام حسین (ع) پیشنهاد وی را نمی پذیرد و او هم امام را رها نمیكند تا به حجاز برگردد و حتی به او اجازه نمیدهد كه در منزلی آباد و پر آب و علف فرود آید.
سرانجام پس از مذاكرات بسیار موافقت شد تا كاروان امام به راهی برود كه نه بهسوی مكه باشد و نه به سوی كوفه، تا دستور جدید عبیدالله بن زیاد برسد. در همین منزل(ذوحسم) بود كه امام خطبه بسیار مهمی ایراد كرد و به برخی اهداف خود از قیام اشارهكردند.در گرمای ظهر امام دستور داد تا یارانش سپاهیان حر را كه بسیار تشنه بود، سیرابسازند و در حالی كه سیدالشهداء و همراهانش به طرف قادسیه پیش میرفتند،حر بالشكریانش به فاصله كوتاهی آنان را تعقیب میكرد تا اینكه به سرزمین وسیعی به نام«بیضه» رسیدند. در این منزل امام برای سپاه حر خطبه ای خواند وقایع را برای آنان بهروشنی بیان كرد .سپس قافله مكه از بیضه وارد سرزمینی به نام «الرهیمه» شد.در اینجا بامردی از اهل كوفه به نام «ابوهرم» ملاقات كرد، و در پاسخ به سوال وی در مورد علتخروج از مكه، انگیزة قیام و حركت خود را بیان فرمودند.
كاروان امام سپس به محلی به نام «عذیب» رسیدند و امام از اصحاب خود پرسید:راه از كدام طرف است؟ بنا به اظهار برخی از منابع، «طرماح بن عدی الطائی» كه از كوفه آمده بود، راه را به امام نشان داد و از آن حضرت خواستند تا بازگردد. امام در پاسخ فرمود:خداوند تو را جزای خیر بدهد، اما من معاهده ای با این مردم و عهدی با خدا دارم كه بایدبدان عمل كنم» این سخنها را گفتند و رفتند تا به منزل «قصر بنی مقاتل» رسیدند. درمنزل قصر بنی مقاتل امام با «عبدالله بن حر جعفی» ملاقات كردند و از وی خواست كه در این سفر همراه او باشد ولی او قبول نكرد و از امام خواست تا اسب و شمشیر او را بپذیرد.حسین (ع) دیگر اعتنایی به او نكرد. پس از حادثه عاشورا وی پیوسته تأسف میخورد كهچرا چنان توفیق بزرگی را از دست داده است.
حسین و همراهانش پس از برداشتن آب بسیار، شبانه از قصر بنی مقاتل به طرف«نینوا» (از قراء كوفه) حركت كردند و صبحگاهان به این محل رسیدند. اینجا بود كه قاصدی به نام «مالك بن نسر كندی» نامهای از عبیدالله بن زیاد به این مضمون برای حر آورد: «چون این نامه و فرستادة من رسید بر حسین سخت بگیر و او را جز در بیابان بیپناهگاه و بی آب فرود نیاور، من فرستاده خود را مامور كردم كه با تو باشد و او تو را رها نخواهد كرد تا مرا از اجرای اوامر آگاهسازد».
دوم محرم سال 60 هجری (ورود امام حسین (ع) و یارانش به سرزمین كربلا) پس از رسیدن نامه عبیدالله بن زیاد، حر تغییر رویه داد و قصد داشت تا مانع ازحركت امام شود؛ زیرا نینوا نه آب داشت و نه آبادانی و با دستور عبیدالله هماهنگی لازم راداشت . اما پس از گفتگوهای بسیار امام و همراهانش به طرف سرزمین كربلا حركتكرده و روز چهارشنبه اول محرم یا پنج شنبه دوم محرم سال 60 هجری قمری، در اینسرزمین فرود آمدند. به نوشته منابع چون ابی عبدالله وارد سرزمین كربلا شدند، اسب آنحضرت قدم از قدم برنداشت. حضرت فرمودند: این سرزمین را چه مینامند؟ گفتند:كربلا، امام ضمن خواندن اشعاری، دستور داد تا خیمهها را در آن محل سرپاكنند.
عبیدالله بن زیاد پس از اطلاع از رسیدن امام حسین (ع) و یارانش، نامهای به این مضمون به امام نوشت: «ای حسین! به من خبر رسیده كه به كربلا وارد شدهای، یزید بنمعاویه برای من نوشته كه بر بستر نرم نخوابم و آرام نگیرم، و غذای سیر نخورم تا تو را بهخدای خبیر ملحق سازم (بكشم)، یا آن كه تسلیم من و حكم یزید میشوی. والسلام» حضرت نامه را خواند و همان دم آن را به دور افكند. پیك گفت: پاسخ نامه را بده. امامفرمودند: «این نامه پاسخ ندارد» ابن زیاد پس از آنكه از بی اعتنایی حسین (ع) به نامةخود مطلع شد، بسیار خشمگین شد و به جمع آوری سپاه برای جنگ با امام حسین (ع) پرداخت. سوم محرم سال 61 هجری (ورود عمر بن سعد و سپاهیانش به كربلا) عبیدالله بن زیاد برای مقابله با امام حسین (ع) و مجبور كردن وی به پذیرفتن بیعت با یزید«عمربن سعد ابن ابی وقاص» را در رأس چهار تا شش هزار نفر (به اختلافمنابع) به كربلا فرستاد و عمر در روز سوم محرم سال 60 هجری وارد كربلا شد و بلافاصله مذاكرات خود را با امام آغاز كرد عمر، حسین (ع) را خوب میشناخت و میدانست كه اومرد سازش نیست، ولی بیشتر مایل بود تا كار بدون جنگ و با مصالحه به پایان برسد.بنابراین پس از آنكه نخستین گفتگو بین او و امام صورت گرفت، نامهای به ابن زیاد نوشت كه خدا را شكر كه فتنه آرام گرفت و جنگ برنخاست، چراكه من از حسین پرسیدمكه چرا به اینجا آمدهای؟ گفت: مردم این شهر از من دعوت كردهاند كه نزد آنها بیایم، حالاكه شما نمیخواهید برمی گردم» اما ابن زیاد در پاسخ نامه ابن سعد نوشت: كار را برحسین سخت گیر و آب را بر او و یارانش ببند، مگر اینكه حاضر شوند با شخص من به نامیزید بیعت كند.
پنجم محرم سال 61 هجری (ورود شبث بن ربعی با چهار هزار نفر سپاه به كربلا) عبیدالله بن زیاد پس از این كه احساس كرد عمر بن سعد در مقابله با امام مصمم نیست، شبث بن ربعی را در رأس چهار هزار نفر نیروی جنگی به كربلا فرستاد، شبث روز پنجم محرم وارد كربلا شد و تحت فرمان عمر بن سعد قرار گرفت. به نوشتة منابع ابنزیاد در فاصلة روزهای سوم تا دهم محرم افراد دیگری را به همراه جنگجویان به كربلافرستاد. از جمله سنان ابن انس نخعی را با چهار هزار نفر، عروة بن قیس را با چهار هزارنفر شمر بن ذی الجوشن را با چهار هزار نفر و نصر مازنی را با سه هزار نفر برای جنگ باامام به كربلا عازم نمود.
هفتم محرم سال 61 هجری (رسیدن دستور عبیدالله بن زیاد مبنی بر بستن آب بر سپاه امام) نامه عبیدالله بن زیاد مبنی بر بستن آب بر روی حسین و یارانش در صورت خودداری از بیعت در روز هفتم محرم سال 61 هجری قمری به عمر بن سعد رسید و عمر«عمر بن حجاج» را با پانصد سوار مامور كرد تا با استقرار دركنار رودخانه فرات مانع ازدسترسی سپاه امام به آب شوند. بنابراین از روز هفتم محرم تشنگی نیز بر مشكلات امام و همراهانش اضافه شد.
نهم محرم سال 61 هجری (ورود شمر بن ذی الجوشن به كربلا) در روز نهم محرم «شمر بن ذی الجوشن» در راس چهار هزار نفر سپاهی وارد كربلا شد .شمر حامل نامه ای از ابن زیاد برای عمر بن سعد بود. بدین مضمون كه بدون فوت وقت جنگ را با حسین شروع كند. شمر ضمن تلاش برای تحریك جنگ و قتل امام حسین (ع) امان نامه ای هم برای پسران ام البنین (عباس ،عبدالله، جعفر و عثمان) آورد، آنان نپذیرفتند. در عصر روز نهم محرم (تاسوعا) زمینه برای آغاز جنگ فراهم شد و عمر كه بیمناك بود مبادا رقیبش شمر سمت فرماندهی كل را از دست وی خارج كند شخصا تیری در كمان گذاشت و سوی خیمه های امام حسین (ع) پرتاب كرد و دیگران را به شهادت طلبید كه اولین تیر را وی پرتاب كرده است.
در این هنگام امام حسین (ع) برادرش عباس را نزد عمر فرستاد و تقاضای یكشب مهلت كرد، كه مورد موافقت قرار گرفت. شكی نیست كه امام مایل به جنگ نبود و تا آخرین لحظات كوشید تا وجدان خفته این مردم دنیا خواه را با سخنانی كه سراسر خیرخواهی و دلسوزی و روشنگری بود، بیدار سازد. به آنان گفت: كه این آخرین فرصتی است كه برای انتخاب زندگی آزاد به آنان داده میشود. اگر این فرصت را از دست بدهند دیگر،هیچگاه روی رستگاری را نخواهند دید. اگر به این عزت پشت پا زنند، به دنبال آن زندگی پر مذلتی در انتظار ایشان است .
برای همین بود كه نخستین ساعات روز دهم محرم نیز به پیغام بردن و سخنگفتن و خطبه خواندن گذشت. خطبههای امام در ساعات آخر بیش از آنكه نشان دهنده روح آزادگی و شرف و پرهیزگاری باشد، نمایانگر اوج دلسوزی بر مردم گمراه و تلاشانسانی برای نجات مردم است. جای هیچ تردیدی نیست كه سخنان و اقدامات امام برای رهایی از چنگ دشمن و یا بیم از كشته شدن، گفته نشده است، بلكه بوی آشتی طلبی و خیر خواهی و دوستی طلبی میدهد.
با فرا رسیدن شب نهم محرم عمر بن سعد نمایندهای را نزد امام حسین (ع) فرستاد و پیغام داد: یك امشب را من به شما مهلت میدهم، اگر تا صبح تسلیم شدی من به ابن زیاد خبر میدهم، شاید تو را آزاد بگذارد و گرنه پس از گذشت شب نمیتوانم از جنگ خودداری كنم. حسین همان پاسخی را داد كه مكرر فرموده بود: «من مرگ با عزت را بهتر از زندگی با ذلت میدانم». در آن شب (شب عاشورای سال 61 هجری قمری) امام حسین بار دیگر یارانش را در رفتن و یا ماندن در كنار وی و شهادت مخیر گذارد و ساعاتی را به ذكر و عبادت حق تعالی گذراند تا اینكه فردای آن روز یكی از استثنایی ترین روزهای تاریخ دمید.
دهم محرم سال 61 هجری (آغاز درگیری سپاه امام حسین (ع) با لشكر ابن زیاد) با دمیدن فجر روز دهم سال 61 هجری قمری سرانجام آنچه نباید بشود، شد؛ یا آنچه باید روی دهد، آغاز گردید. عاشورا منشأ یك سلسله وقایع تاریخی و مظهر صحنهای خونین است كه آن همه مقدمات برای این روز است . این همه موخرات كه در آینده اتفاق افتاد. اثر وقایع این روز تاریخی است اصحاب اندك امام حسین(ع) در آن صحرای خشك در محاصره انبوهی از دشمنان قرار گرفته بودند، صفوف سپاهیان دوطرف برای آغاز جنگی نابرابر آراسته شد. در یك سوی میدان حدود هفتاد و دو نفر سوار و پیاده مهیای جانبازی بودند و در سوی دیگر حدود بیست ودو هزار نفر لشكر ماجراجوی پست فطرت انتقام جوی كینه توز و منافق قرار داشتند كه هر آن انتظار می كشیدند با قتلفرزند پیامبر (ص) اموال و داراییهای او را به غنیمت بگیرند. قبل از شروع جنگ عمر بنسعد بار دیگر حسین (ع) را به بیعت با یزید فرا خواند، پاسخ حسین همان بود كه بارهافرموده بود: «مرگ با عزت در نظر حسین بهتر است از زندگی با ذلت».
آرایش سپاه امام حسین (ع) در روز عاشورا چنین بود كه «زهیر بن قین» را در میمنه سپاه قرار داد. «حبیب بن مظاهر اسدی» را به فرماندهی میسره لشكر گماشت.پرچم را به دست حضرت ابوالفضل سپرد . به دستور امام در خندقی كه قبلا اطراف خیمهها كنده بودند، آتش روشن كردند. عمر بن سعد نیز صفوف سپاه خود را آراست، درحالی كه حدود بیست تا سی هزار قشون در اختیار داشت. فرماندهی میمنه سپاه را به «عمربن حجاج بن زبیدی» داد و شمر بن ذی الجوشن عادی را به فرماندهی میسره سپاه منصوب كرد، بر پیادگان «عروه بن قیس الحمس» را امیر كرد و بر رجالهها و كلوخ اندازها «شبث بن ربعی» را گماشت و پرچم را به دست «ذوید»، غلام خود داد.پس از آرایش صفوف دو سپاه، امام حسین (ع)، زهیر بن قین، بریر بن خضیر و حربن یزید ریاحی (كه به سپاه امام ملحق شده بود) هر كدام خطبهای در حقانیت خاندان اهل بیت و عدم مشروعیت بنی امیه و یزید ایراد كردند.
جنگ آغاز شد و در جنگی نابرابر یاران حسین (ع) به قلب سپاه دشمن حمله بردند و تا ظهر عاشورا تعدادی از آنان به شهادت رسیدند و افراد باقیمانده، نماز ظهر را به امامت امام حسین (ع) خواندند. سپس به جنگ با دشمن پرداختند و تا حدود دو ساعت بعدازظهر همگی به شهادت رسیدند. بنا به اظهار منابع اولین كسی كه در جنگ با دشمنتن به تن كشته شد، حر بن یزید ریاحی بود و آخرین شهید عباس (ع) بود .در این روزحتی طفل شش ماهة امام نیز شربت شهادت نوشید.
سرانجام امام حسین (ع) پس از آنكه اهل بیت را امر به صبر و بردباری كرد، خودبه میدان جنگ شتافت و طی خطبه هایی ضمن دعوت لشكر عمر به تفكر و تدبر، بر فضائل خود و اهل بیت و مقام خود و برادرش حسن (ع) در نزد پیامبر را برشمرد. سپسفرمود: «ای گروه دغا در ریختن خون پسر پیامبر شتاب مكنید كه به زیان شما تمامخواهد شد، ای ناكس مردم زشت خو! سوگند به خدای بزرگ كه آن زنازاده ما را بر آنداشت كه بین لباس ذلت و شهادت یكی را انتخاب كنیم. ای مردم! ما هرگز دستخوشذلت نمی شویم....» سپس با شجاعت و دلاوری بی نظیر به قلب سپاه دشمن حمله برد و پس از وارد شدن جراحات بسیار بر بدن مباركش و تحمل ضربات شمشیر، نیزه و كمان به شهادت رسیدند.سر آن حضرت را «شمر بن ذی الجوشن » یا «سنان بن انس» از پیكر جدا كرد،خولی به كوفه نزد ابن زیاد برد. جنگ در حدود ساعت چهار بعد از ظهر خاتمه یافت.
سپاهیان ابن زیاد پس از شهادت امام حسین (ع) به خیمه های خانوادة امام حمله بردند،آنها را غارت نمودند و به آتش كشیدند و زنان و كودكان را در بیابان آواره كردند.ساعت های آخر روز سپری میشد. دیوانه هایی كه از خشم و شهوت و مال و جاه دنیا،جسم و روحشان را پر كرده بود،پس از آنكه كشتند و سوختند و بردند و در مقابل خود كوچكترین مقاومتی از زن و مرد ندیدند، یكباره به خود آمدند و دانستند كه كاری زشت كردهاند و از خود پرسیدند: سید جوانان بهشت را برای خشنودی مردی تبهكار به خاك وخون كشیدیم. پشیمان شدند، اما دیگر دیر شده بود.كوفه یك بار دیگر خواری خود را به زشتترین صورت به تاریخ نشان داد.
یازدهم محرم سال 61 هجری (حركت كاروان اسراء از كربلا به كوفه) فردای روز عاشورا یعنی در یازدهم محرم سال 61 هجری قمری، به دستور عمر بن سعد زنان و كودكان اهل بیت را از اطراف جمع آوری كرده و به اسارت گرفتند و پس از آن كه عمر بن سعد بركشته های سپاه خود نماز خواند و آنان را دفن كرد، اسرای اهل بیت را حركت داده، همراه لشكریان خویش به كوفه و نزد عبیدالله بن زیاد بردند.خطبههای آتشین حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) رسواگر چهره زشت بنی امیه در كوفه و شام بود.
اول صفر سال 61 هجری قمری (ورود اسرای اهلبیت (ع) به دمشق نزد یزید بن معاویه)
بیستم صفر سال 61 هجری (بازگشت اهل بیت (ع) از شام به مدینه).
نتیجه بررسی منابع و ماخذ تاریخی نشان میدهد كه قیام امام حسین (ع) حركتی آگاهانه و با برنامه بوده است و زمینهها و انگیزه های آن را میتوان در موارد زیر بر شمرد:
1 - زمینه های قیام امام حسین (ع)، به دوران خلافت خلیفة سوم (عثمان) و قدرتگیری بنی امیه و تسلط آنان بر بخشهایی از جهان اسلام باز میگردد.
2 - امام برای خودداری از بیعت با یزید بن معاویه كه مردی فاسق، فاجر و نالایق بود، قیام كرد.
3 - حسین (ع) به منظور عمل به امر به معروف و نهی از منكر قیام كرد؛ زیرا تسلط یزید بر مسلمانان و ادعای خلافت، منكری روشن بود كه امام نمیتوانست درمقابل آن ساكت باشد.
4 - جواب مثبت امام به مردم كوفه، و تلاش برای تشكیل حكومت اسلامی و جمع آوری نیرو برای انجام یك قیام مسلحانه علیه یزید از دیگر انگیزههای قیام بود.
نهضت حسین (ع) آثار و نتایج مهمی بر جا گذاشت كه به اختصار میتوان بهموارد زیر اشاره كرد:
1 - رسوا ساختن ماهیت یزید و حزب بنی امیه.
2 - احیای فرهنگ شهادت و ایثار در میان مسلمانان.
3 - قیام امام حسین (ع) الگویی برای قیامها و انقلابهای جهان اسلام شد وحتی در قیام غیر مسلمانان نیز آثار مثبتی بر جای گذاشت .
4 - تغییر افكار و جایگزین نمودن اخلاق بلند نظرانه و عالی انسانی به جایاخلاق جاهلی حاكم در آن روزگار. منابع: 1. ابن اثیر، عزالدین بن الاثیر: كامل (تاریخ بزرگ اسلام و ایران)، ترجمه عباس خلیلی،به اهتمام دكتر سادات ناصری،به تصحیح دكتر مهیار خلیلی، تهران، انتشارات علمی،1344، جلدهای 7-3. 2. ابن العبری، غریغوریوس ابوالفرج اهرون، تاریخ مختصر الدول ،ترجمه دكتر محمدعلی تاج پور، دكتر حشمت الله ریاضی، تهران، اطلاعات، 1364. 3. احمدی، حبیب الله: امام حسین (ع) الگوی زندگی، قم انتشارات فاطمیا، 1381 . 4. ادیب عادل: زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ترجمه اسدالله مبشری، تهران، دفتر نشرفرهنگ اسلامی، ج پنجم، 1366. 5. ابن اعثم كوفی، ابو محمد احمد بن علی: الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفیهروی، به تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چدوم، 1374. 6. اولیایی، مصطفی: امام حسین (ع) و پاكبازان راه عشق، همدان، شهر اندیشه، 1379 . 7. پیشوایی، مهدی: سیمای پیشوایان در آینه تاریخ، قم، انتشارات دار العلم، 1375. 8. جعفریان، رسول: حیات فكری و سیاسی امامان شیعه (ع)، قم ،انصاریان، 1379. 9. حسین خانی، نورالله: خورشید بر نیزه، تهران، انتشارات مسعی: 1379. 10. خراسانی، محمد هاشم بن محمد علی: منتخب التواریخ، تهران، كتابفروشیاسلامیه، 1347 . 11. دستغیب، عبد الحسین: سید الشهداء، تهران، اعلایی، چ چهارم، 1367. 12. دلشاد تهرانی، مصطفی: مدرسه حسینی ،تهران، انتشارات دریا، 1379. 13. دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود: اخبار الطوال، ترجمه دكتر محمود مهدوی دامغانی،تهران، نشر نی، چ سوم، 1368. 14. سپهر، میرزا محمد تقی ا(لسان الملك): ناسخ التواریخ (در احوالات حضرتسیدالشهداء (ع))، تهران، كتابفروشی اسلامیه، 1351. 15. سحاب تفرشی، ابوالقاسم: زندگی خامس آل عبا ابا عبدالله حسین (ع)، تهران،ابنسینا، 1338. 16. شهیدی، سید جعفر: پس از پنجاه سال، تهران، امیر كبیر، 1358. 17. شیخ مفید: الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیهاسلامیه، بی تا، 2 ج. 18. صاحبی، محمد جواد، مقتل الشمس، قم، انتشارات هجرت، چ دوم ،1373. 19. صالحی كرمانی، محمد رضا: الفبای فكری امام حسین (ع)، تهران، كانون انتشار،1351. 20. طبرسی، شیخ جلیل ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب: احتجاج، ترجمه حسنمصطفوی، تهران، كتابخانه سنایی، چ سوم، مقدمه مترجم 1357 هـ.ق . 21. طبری، محمد بن جریر: تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوك)، ترجمه ابوالقاسمپاینده، تهران، انتشارات اساطیر، چ سوم، 1369، جلدهای 7-3. 22. عمادزاده اصفهانی، حسین: زندگانی امام حسین (ع)، تهران، انتشارات علمی، چدوم، 1364، ج اول . 23. غفوری، علی: سرگذشت وشهادت امام حسین (ع)، تهران، انتشارات فجر، 1369. 24. فاضل، جواد: معصوم پنجم (حسین بن علی سید الشهداء) تهران، انتشارات علمی،1337. 25. فیاض، علی اكبر: تاریخ اسلام، دانشگاه تهران، چ سوم، 1367. 26. قمی، شیخ عباس: منتهی الامال، تهران، انتشارات هجرت، 1365، ج اول . 27. كمپانی، حسین: حسین (ع)كیست؟ تهران، انتشارات فروغی، 1344. 28. مجلسی، محمد تقی: بحار الانوار، ترجمه محمد جواد نجفی، تهران، كتابفروشیاسلامیه، 1355. 29. مجلسی، علامه محمد باقر: جلاء العیون، تهران، انتشارات قائم، بی تا . 30. محمدی اشتهاردی ،محمد: نگاهی بر زندگانی امام حسین (ع) تهران، سازمانعقیدتی سیاسی ارتش، تاریخ مقدمه 1373. 31. مستوفی، حمدالله: تاریخ گزیده، به كوشش ادوارد براون، تهران، دنیای كتاب ،1361. 32.مسعودی، علی بن حسین: مروج الذهب و معادل الجوهر، ترجمه ابوالقاسم، پاینده،تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360. 33. مطهری، مرتضی: فریادهای شهید مطهری بر تحریفهای عاشورا، به كوششمحمد حسین حق جو، قم، نشر روح،1360. 34. مظاهری، حسین: زندگانی چهارده معصوم:، تهران، انتشارات پیام آزادی، 1373. 35. منشی، محمود: سلام بر حسین (ع) تهران، انتشارات نوین ،چ ششم ،1357. 36. وحید قاسم ،اسعد: در جستجوی حقیقت ،ترجمه سید محمد جواد مهری، قم، نشربنیاد معارف اسلامی ،1372. 37.یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (ابن واضع یعقوبی)، تاریخ یعقوبی ترجمه محمدابراهیمآیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، چ ششم، 1371.
اسلام , امام علی(ع) , اهل بیت , گریه , زیارت امام حسین , ثارالله , زیارت ائمه (ع) , دعا , زیارت عاشورا , حضرت زینب(س) , اشک , امام سجاد علیه السلام , امام حسین(ع) , فصاحت , خدا , رسول خدا (ص) , کربلا , علی اکبر علیه السلام , شهادت , عنایت حضرت امام حسین علیه السلام , عقیله بنی هاشم , قیامت , زیارت , امام سجاد(ع) , امام حسین (ع) , مدینه , آسمان , عاشورا , قیام , اربعین , شام , فرشتگان , حکایت , شهدای کربلا , امام , شفاعت , امام حسین علیه السّلام , توسل , زائران امام حسین علیه السلام , کرامات , امام حسین علیه السلام , اهل بیت(ع) , تربت , عبادت , ولادت , حضرت عباس(ع) , بهشت , آیه , روز عاشورا , امام حسین علیهالسلام ,
- کل بازدید :
- بازدید امروز :
- بازدید دیروز :
- بازدید ماه قبل :
- آخرین بازدید :
- آخرین بازدید :
- آخرین بروز رسانی :
|
|